همه چیز از یک آزمون جهانی شروع شد. آزمون پرلز که به ما میگفت وضعیت بچههای کلاس چهارمی ما در خواندن، نوشتن، گفتن و شنیدن، چندان خوب نیست. کشور ما در چهار باری که در این آزمون شرکت کرده بود جزو اولین کشورها از آخر بود و این بهتر از رتبههای میانی بود چون وخامت اوضاع را به چشم برخی فعالان حوزه تعلیم و تربیت آورد و آنها را با یک سوال بزرگ مواجه کرد: چرا؟
به دنبال این پرسش، خیلیها به تکاپو افتادند تا کاری کنند؛ از آن جمله ماییم در مجموعه آموزشی بردار که بعد از دو سال فعالیتهای نوآورانه در حیطه بهبود آموزش کودکان دبستان، تصمیم گرفتیم متمرکزتر روی مهارتهای زبانی کار کنیم. ما بررسیهایمان را از اولین نقطههای ارتباط سیستم آموزشی با کودکان آغاز کردیم. شاید به تصور شما این نقطه آغاز، کلاس اول دبستان باشد؛ اما یافتههای نامطمئن ما نشان میدهد که نقطه آغاز ارتباط بچهها با سیستم آموزشی دو سال قبل از دبستان است. از آن روی از عبارت نامطمئن استفاده میکنیم که اطلاعاتی رسمی از برنامههای پیش از دبستان در دست نیست و این موضوع سوالاتی برای ما به وجود آورد؛ مثلا آیا نیاز است کودکان قبل از کلاس اول دبستان در زمینه مهارتهای زبانی آموزش ببینند؟ آموزش مهارتهای زبانی در کشورهای دیگر چگونه است؟ آغاز سوادآموزی در جهان از چه سنی است و چرا؟ آیا بچهها پیش از آن سن به حال خود رها میشوند؟ ما از منابع مختلف بهخصوص سایت اصلی و سایتهای وابسته به موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان اطلاعات خوبی در این زمینه به دست آوردیم؛ اما آنچه همچنان برای ما مبهم بود، اساس محتوای آموزشی رسمی ایران بود. بررسیهای ما ادامه داشت و حقیقت، از یافتن منابعی قابلاتکا کمی مایوس شده بودیم که خیلی اتفاقی یکی از کتابهای راهنمای معلم درس فارسی را باز کردیم و کلیدواژههایی که دنبالشان بودیم در یک بررسی سریع جلوی چشممان رژه رفت و در ذهنمان نوای یافتیم، یافتیم طنینانداز شد. ما تقریبا هرآنچه را دنبالش بودیم، در کتابهای راهنمای معلم اول تا ششم دبستان یافتیم (البته همچنان درباره دو سال پیش از دبستان پرسشگر و جستوجو کننده هستیم) در ادامه خلاصهای آوردهایم از آنچه در بررسیهایمان درباره رویکرد آموزشوپرورش در زمینه آموزش مهارتهای زبانی به کودکان دبستانی یافتهایم. در پایان خوب است به این نکته اشاره کنیم به نظر میرسد در زمینه مهارتهای زبانی، مبنای علمی نامناسب، خلا محتوای دقیق و نبود فعالیتهای مناسب دنبالکننده اهداف، مسائله ما نیست. آنچه هر لحظه نقشش در چشم ما پررنگتر میشود معلمی است که واسطه انتقال این محتوا به دانشآموزان است.
نظم کلی حاکم بر کتابهای فارسی
هدف کتاب فارسی تربیت شهروندی با صلاحیتهای مشترک (مبتنی بر برنامه درسی ملی) است. امروز تقریبا هر کتابی را که در مورد اهداف آموزش دوره ابتدایی نوشته شده - بگشاییم، اهداف این دوره را در سه مورد زیر خلاصه میکند :
1-خواندن 2- نوشتن 3- حسابکردن و اعتقاد دارد که آموزشوپرورش کودک در دوره ابتدایی باید منحصر به همین سه مورد باشد تا نتیجه دلخواه به دست آید؛ اما با تحولات امروز جهان و جامعه بشری، دیگر عمر این عقیده به پایان رسیده است. اکنون هدف آموزش، پرورش افراد سالم و آموزش مهارتهای زندگی است تا بتواند آنان را برای زندگی در جامعه فردا آماده سازد. به زبان ساده، یعنی آنچه امروز به کودک میآموزیم، باید راه زندگی فردا را به او یاد بدهد.
کتاب «فارسی» با این هدف نوشته شده است تا شرایطی را برای شکوفایی فطرت توحیدی و رشد همهجانبه ابعاد شخصیتی دانشآموز فراهم آورد و درست بر اساس همین دیدگاه است که میکوشد تا به این چند هدف اساسی برای تحقق هدف اصلی آموزش مهارتهای زندگی جامه عمل بپوشاند :
الف) حاکمیت ارزشهای انسانی بر فضای کلاس ب) یادگیری - یاددهی مشارکتی پ) تلفیق مواد درسی با هدف ایجاد نگرش کلی و یکپارچه ت) پرورش نسل مسئولیتپذیر، متفکر و خلاق
امروزه میگویند: «مدرسه باید نمونه کوچکی از زندگی واقعی شاگردان باشد؛ زیرا زندگی چیزی جز مواجهشدن با مسائل و حل آنها نیست. مشکلات زندگی باید بهصورت فعالیتهای مختلف در کلاسهای درس مطرح شود و بهوسیله خود شاگردان، ولی با راهنمایی معلمان حل شود. اگر شاگردان اندیشیدن را در مدرسه نیاموزند، در کجا خواهند آموخت؟ معلم باید محیط آموزشی و امکانات یادگیری را آنچنان ساماندهی کند که به صورتی زنده و منطقی با زندگی شاگردان ارتباط پیدا کند.»
برای کسب چنین بینشی، فرد باید شایستگیهایی را در خود به وجود آورد که به طور مختصر میتوان آنها را در سه حوزه هدفهای دانشی، مهارتی و نگرشی جای داد.
مجموعه این اهداف کلی باید بتواند شخص را برای ادامه یک زندگی سالم با خود و با دیگران مهیا سازد. شهروند مناسب برای زندگی با خود، نیازمند این ویژگیهاست: عزتنفس، آزادگی، خودآگاهی و قدرت تصمیمگیری و ...
برای زندگی با دیگران نیازمند مهارتها و توانمندیهایی است از قبیل: ایمان، شجاعت، تعقل، همکاری، دلسوزی برای دیگران، دوستیابی، درک مسئولیتهای زیستمحیطی و آشنایی با حقوق خود و دیگران.
مثلا در کتاب فارسی کلاس اول مهارتهای زندگی در قالب موضوعات نگارهها به بچهها آموزش داده میشود. کودک (آزاده/ امین) در نگاره نخست، همچنان که کار تدریس پیش میرود، خود را وابسته به جامعهای بزرگتر میبیند؛ یعنی مدرسه، اجتماع و کل جهان هستی؛ تا آنجا که نسبت به همه این مظاهر حساس شود و همه را، از انسان تا گیاه و جانور، در سرنوشت خویش سهیم ببیند و خود را متقابلا در سرنوشت آنها، با همه مظاهر هستی الفت پیدا کند و نیک و بد جهان را نیک و بدخویش بداند؛ در خیال خود با ملیتها و قومیتهای متفاوت در آمیزد و برای آنها حتی همچون حق خود قائل شود و وظایف خود را نسبت به کل جهان هستی و خالق آن، حفظ و حراست از آن و صلح و هم زیستی در جامعه بشناسد.
میتوان از چند زاویه مختلف به کلیت کتابهای فارسی نگاه انداخت. نگرش شبکهای یکی از نگرشهایی است که بهخصوص از پایه سوم به بعد بر آن تاکید میشود. نگرش شبکهای یعنی همه اجزا و عناصر سازنده درسها در یک فصل به یکدیگر پیوسته و درهمتنیدهاند. این ویژگی به ذهن دانشآموز جهت میدهد و درک و دریافت را آسان میکند. در این نگرش نخستین قدم در آموزش و یادگیری، توجه به کلیت اثر و چتر فراگیر فضای عمومی آن است که مخاطب را از جزئینگری دور میکند و به فضای فکری و محتوایی ذهن کودک رنگ ویژهای میبخشد.
مهارتهای زبانی، موضوع اساسی و زیربنایی کتابهای فارسی است. هنگامی که از مهارتهای زبانی سخن به میان میآید به ترتیب و توالی آنها که عمدتا بهصورت گوشدادن، سخنگفتن، خواندن و نوشتن است تاکید میشود.
اگرچه همزمان با پیدایش شیوههای آموزش زبان و گسترش بحثهای نظری، مسائل گوناگون دیگری از قبیل ضرورتهای محیطی، ارتباط فرهنگی، تعامل بین فرهنگی، جامعهشناسی زبان مقصد و غیر آنها در مورد مهارتهای چهارگانه مطرح شد، ولی در حوزه آموزش زبان، اصطلاح جدیدی برای آن ابداع نگردید. در آخرین دهه قرن گذشته میلادی، در متون تحقیقی آموزش زبان، از مهارت جدیدی با عنوان کلی مهارت پنجم "تفکر" سخن به میان آمد. اطلاق عنوان پنجم برای مهارتهای تفکرمدارانه به معنای اولویت عددی مهارتها نیست. بلکه این مهارت جایگاهی پیش از مهارتهای گوشدادن و سخن دارد و مقدمهای بر مهارت نوشتن است و به اعتمادبهنفس بیشتر دانشآموز جهت تولید محتوای شفاهی نیز کمک شایانی میکند.
مهارتهای چهارگانه یادشده زبانی را میتوان از زوایای مختلف دستهبندی نمود. این مهارتها از دیدگاه نحوه برقراری ارتباط به دو مهارت «کتبی» خواندن و نوشتن و مهارت «شفاهی» گوشدادن و سخنگفتن و از دید کنش دانشآموز به دو مهارت «تولیدی» (سخنگفتن و نوشتن) و «درکی» (گوشدادن و خواندن) تقسیم میشوند. از منظر تحلیل دادههای زبانی، این دستهبندی به دو مهارت «پردازشی» (شنیدن و خواندن) و «افزایشی» (صحبتکردن و نوشتن) و از زاویه مسیر حرکت دادهها و نحوه دریافت و ارسال پیام به دو مهارت «ورودی» (گوشدادن و خواندن) و «خروجی» سخنگفتن و نوشتن تقسیمپذیر است.
برنامه آموزش مهارتهای زبانی در دو کتاب جداگانه تدوین شده است. کتاب فارسی مخصوص مهارتهای خوانداری و شفاهی و کتاب کار ویژه مهارتهای نوشتاری شامل مهارتهای کتبی زبان است که مهارتهای زبانآموزی را به طور موازی و با آهنگی مناسب، آموزش میدهند. اما چرا دو کتاب؟
جدایی دو مقوله کتبی و شفاهی به دلیل ماهیت این دو مهارت و انتخاب رویکردهای متفاوت در آموزش برای هرکدام است وگرنه دو کتاب ارزش آموزشی یکسان دارند. در کتاب «کار» با توجه به انتخاب رویکرد تحلیلی و روشهای فعالیت محور و فعال در آموزش زبان که تنوع تمرینها و هدفدار بودن آنها را میطلبد، محتوای خاصی پیشبینیشده که علاوه بر تعمیق آموزشهای کتاب «فارسی»، میکوشد تا آموزشها را تداوم و استمرار بخشد. کتاب «فارسی» نیز باتوجهبه رویکرد کلی، تکیه بر مهارتهای شفاهی زبان دارد که ممکن است قرارگرفتن آن در کنار تمرینهای کتبی، آنها را تحت شعاع قرار دهد و همه میدانیم که مهارتهایی چون گوشدادن، سخنگفتن و خواندن مورد بیمهری و کمتوجهی بوده و نوشتن در صدر زبانآموزی قرار گرفته است. تصور والدین نیز از آموزش ابتدایی نوشتن است، بی آن که به این نکته اساسی توجه شود که نوشتن آخرین مهارت زبانآموزی است.
زیانی که در سالهای اخیر از بابت این طرز تفکر بر ما وارد شده، اندک نیست؛ چرا که در یک تلقی سنتی همه کوشش آموزگار ابتدایی مصروف ارتقای مهارت نوشتن میشد و گوشدادن و سخنگفتن هرگز در برنامه درسی جایی نداشت، خواندن نیز فقط تا آنجا اهمیت مییافت که در خدمت نوشتن قرار میگرفت؛ غافل از اینکه بزرگترین عنصر در شخصیت انسان - از هر طبقهای که باشد - زبان و سخن اوست و طرز سخنگفتن او. ممکن است کسی اصلا توان نوشتن نداشته باشد یا داشته باشد؛ اما آن را بهندرت به ظهور برساند یا حتی به ظهور برساند، ولی کمتر کسی توفیق خواندن نوشتههای او را پیدا کند؛ ولی همین آدم از برقراری ارتباط شفاهی با دیگران ناگزیر است و شخصیت واقعی او در سخنگفتن متجلی میشود. این سخن به معنای کماهمیت شمردن مهارت نوشتن نیست، بلکه به معنای توجه به جنبههای دیگر مهارت کلامی است و تاکید اینکه نباید با بزرگ کردن یک مهارت خاص، مهارتهای دیگر را به فراموشی سپرد.
از طرفی تمرکز تمرینهای نوشتاری در کتاب «کار» و تمرکز مواد شنیداری، گفتاری و خوانداری در کتاب «فارسی» امکان آموزش سنجیده و متعادل را به معلم و متعلم میدهد .
کتاب فارسی در پایه اول به دلیل آن که آغاز آموزشهای زبانی است از دید ساختاری اندکی با کتابهای دیگر متفاوت است، به همین دلیل، ساختار کتاب اول و کتابهای دوم به بعد جداگانه بررسی میشود؛ اما به لحاظ محتوا در هر پایه، اهداف مشخصی دنبال میشود.
ساختار انتخابی فارسی اول بر مبنای مراحل رشد زبان و توانایی یادگیری، طراحی شده؛ اما کتابهای دوم به بعد ساختار موضوعی دارند. گرچه ساختار زبانی این کتابها نیز در فارسی اول بر پایه موضوعهایی شکل گرفته است، اما این تقسیمبندی بهصورت آشکار در ساختار کتاب به چشم نمیآید.
قبل از بررسی کتابها به تفکیک پایه فعالیتهای موجود در کتابهای فارسی را بهصورت تجمیعی در زیر آوردهایم تا با توضیحات مربوط به هر فعالیت آشنا شوید.
در ادامه به بررسی پایه به پایه کتابهای فارسی میپردازیم و فعالیتها و اهداف اختصاصی آنها را بررسی میکنیم و در مرحله نهایی بر اساس فعالیتها و اهداف موجود در پایه سوم تا ششم، یک دستهبندی ارائه میدهیم که به ساختار ذهنی ما درباره پیشرفت آموزش مهارتها در این چهارپایه کمک بهتری میکند.