بسیاری از نوجوانان و دانشآموزان کشورمان در انتخاب مسیر آیندۀ خود سرگرداناند. این سرگردانی عللی دارد که کمابیش شاید آنها را بدانیم. اما در پشت همۀ این علتها مفهوم دیگری وجود دارد که مهمترین حرفمان در این مقاله است و بدون توجه به آن سرمایه گذاشتن روی باقی علتها بیمعناست.
دانشآموزان در انتخاب مسیر آیندهٔ خود سرگرداناند.
تیر ماه سال 1400، شورای سنجش و پذیرش کشور مصوبهای را مبنی بر منع تغییر رشته در آزمون کارشناسی ارشد اعلام کرد. بسیاری از دانشجویان کشور به این تصمیم اعتراض کردند. دانشجویانی که از انتخاب رشتۀ کارشناسی خود رضایت نداشتند و این قانون امید آنها برای تغییر آیندۀ خودشان را میپژمرد و آنها را محکوم به انتخاب ناآگاهانۀ 18سالگیشان میکرد. خوشبختانه با پویشهای اعتراضی، این مصوبه لغو شد. در کنار تغییر رشته در مقاطع تکمیلی، بهطور میانگین 70درصد مدارک تحصیلی با گروههای شغلی افراد سنخیتی ندارد.[1] همۀ اینها با زبان رسا میگویند که بسیاری از نوجوانان و دانشآموزان کشورمان در انتخاب مسیر آیندۀ خود سرگرداناند. ما برای کاستن از این سرگردانی کاری نکردهایم و سرمایههای گرانبهایی را در این راه از دست میدهیم. این سرگردانی عللی دارد که کمابیش شاید آنها را بدانیم. اما در پشت همۀ این علتها مفهوم دیگری وجود دارد که مهمترین حرفمان در این مقاله است و بدون توجه به آن سرمایه گذاشتن روی باقی علتها بیمعناست.
پررنگ شدن هدایت تحصیلی و استعدادیابی
این سرگردانی همه را به تکاپو انداخته است تا راهی پیدا کنند. بسیاری هدایت تحصیلی را تنها راه برای کمکردن از این سردرگمی میبینند. بهخصوص والدینی که حس میکنند استعداد آنها پیدا نشده و با پیدا نکردن مسیر، وقت خود را تلف کردهاند. بازار گرم استعدادیابی پاسخی به این نیاز شد. آنها به استعدادیابی پناه آوردهاند تا سرگردانی که خود چشیدهاند، تلخی نباشد که فرزندانشان هم تجربه کنند. این جنبوجوشها سبب شده است که تشویشی به وجود آید که استعدادیابی امری ضروری است و بدون آن این تلخی پایانی ندارد و سرگردان خواهیم ماند.
اما آیا استعدادیابی غیر از این است که فرد را در چهارچوب چند برچسب بگذاریم و محدود کنیم؟ آیا فقط محدود به استعدادهایی هستیم که دیگری شناسایی کند؟ وقتی به ما گفته شود که تو همین هستی و لاغیر، چه تاثیری بر انتخابکردن ما میگذارد؟ اگر فردی در همین چهارچوبها ناکام بماند، چه باوری در ذهن او ایجاد میشود؟ صحبت از استعداد و استعدادیابی نیاز به مقالۀ دیگری دارد. اما همین سوالات میتواند ما را به تفکر وادارد که خود استعدادیابی نیز میتواند به سرگردانیمان بیفزاید.
منتظر نگهداشتن دانشآموزان تا زمان کنکور
مسئلۀ دیگری که در این سرگردانی وجود دارد، منتظر نگهداشتن دانشآموزان برای انتخاب مسیر زندگیشان تا زمان کنکور است. قرار دادن سد کنکور در مقابل آنها این تفکر آسیبزا را ایجاد کرده است که تنها از این راه میتوانند آیندۀ خود را رقم بزنند و اگر کسی زودتر از این زمان به حرفه و کاری علاقهمند شود، فرصت چشمگیری برای ارزشآفرینی به او داده نمیشود.
آموزشوپرورش در این سرگردانی مقصر است.
آیا آموزشوپرورش و مدارس توانستهاند در کمکردن این سرگردانی نقشی داشته باشند؟ به این موضوع پرداختیم که پررنگ شدن استعدادیابی و منتظرنگهداشتن دانشآموزان در این سرگردانی نقش داشته است؛ با این حال آموزشوپرورش چه ابزار و دانشی را باید در اختیار دانشآموزان قرار میداد که این سرگشتگی را تخفیف دهد؟
درک و حل مسئله آموزش داده نشده است.
یکی از ابزار مهم درک مسئله و حل آن است. تا زمانی که نوجوانان نتوانند مسائل و مشکلاتی را شناسایی کنند که در اطرافشان وجود دارد و راهی برای رفع آن بیابند، به حل مسئله نخواهند پرداخت. بدون حل مسئله هر درسی که به آنها در مدارس آموزش میدهیم، ممکن است در چشم آنها بیهوده و بیمعنی جلوه کند؛ زیرا متوجه نمیشوند این درسها چه دردی را دوا میکند. با حل مسئله سرگردانی آنها کمتر میشود، زیرا مسائل را میبینند و یکی را برمیگزینند که برایشان مهم است و توان حل آن را دارند. اینگونه رشد و پیشرفت میکنند و در طی حل مسئله یادگیری آنها دیگر بیهوده نخواهد بود. با این حال چیزی که از مدرسه به یاد میآوریم، هیچوقت اینگونه نبوده است.
انتخاب کردن آموزش داده نشده است.
ابزار دیگری که در مدارس به شکل کارآمدی آموزش داده نشده است، انتخابکردن است. وقتی که دنیای مدرن این چالههای بیشمار را در جلویمان قرار میدهد، عاقلانه این است که راه گیرنیفتادن در آنها را بیاموزیم. از بین این همه گزینه و مسئله چگونه دست به انتخاب بزنیم؟ با چه نگرشی پیش برویم که مانع انتخاب کردن نشود و بعد از انتخاب، ما را دستگزان و پشیمان نکند؟
بزرگنمایی کردن شکست.
بزرگنمایی شکست، نگرشی است که مانع انتخاب کردن و پیشرفتن بعد از شکست میشود. متاسفانه دانشآموزان در تمام سالهای تحصیل شاهد آن هستند. از تکتک امتحانات مدرسه گرفته تا زمانی که به کنکور برسند، شکست را زیر ذرهبین گذاشتهایم. انگار آنها را در هزار راهی قرار دادهایم و گفتهایم که آزادی هر مسیری میخواهی بروی؛ ولی بعضی مسیرها مین کاشته شده است و نمیدانیم دقیقا کدام مسیر است. از آنها عبور نکن!
شکست بخش طبیعی طیکردن هر مسیری است و اصلا چیزی نیست که بخواهیم سرزنش و شرم را با آن همراه کنیم. امکان ندارد که کسی بدون هیچ شکستی بتواند مسیری را طی کند. هر شکست درس ارزشمندی برایمان دارد و نمیتوان همیشه آن را به منزلۀ انتخاب اشتباه در نظر گرفت. عیبنمایی شکست انتخاب کردن را دشوار میکند؛ چون افراد را وا میدارد تا مسیر امن و بیحاشیه و بیرشدی را انتخاب کنند که مسئلۀ زندگیشان هم نیست.
تعدد انتخاب
در زمانهای قدیم خیلی از این مشکلات وجود نداشت افراد حق انتخاب زیادی نداشتند. یا ناچار بودند پیشۀ خانوادگی خود را دنبال کنند یا در نهایت محدود به همان شغلهایی بودند که در محل زندگیشان وجود داشت. دنیای امروز با فراوانی انتخابها شناخته شده است. اما امروزه این پیغام به نسل جوان داده میشود که میتواند هر چیزی شود. قرار گرفتن در دریایی از انتخابها بر سرگردانی میافزاید و تصمیمگیری را به امری خستهکننده تبدیل میکند. حال که بسیاری از نوجوانان نمیتوانند با خیال راحت انتخاب کنند، ناامیدند.
نگرش امیدوارانه در تعلیموتربیت کمتر دیده میشود.
اگر بتوانیم همۀ مسائل گفته شده را اصلاح کنیم که سالها زمان و تلاش میبرد، باز هم یک جای کار لنگ است. زیرا الان با این سوال روبهرو هستیم که چه امیدی هست؟ اصلا برای اینکه دانشآموزان بخواهند در مسیری قدم بگذارند و دست به انتخاب بزنند و حل مسئله کنند نیاز به یک گوهر زیربنایی دارند: امید. سرمایهای که تعلیموتربیت و بهدنبال آن جامعه از آن غافل شدند. اگر هزار چاره بیندیشیم برای کمکردن سرگردانی دانشآموزان وقتی امیدی درونشان نباشد، چه فایدهای دارد؟ کمرنگ بودن امید را میتوان بهوفور در جامعه دید. از مهاجرت جوانان از روستا به شهر، شهر به پایتخت و سپس خارج از مرزها تا یاسی که گهگاه گریبانگیر آنها میشود و میگویند اوضاع بهتر که نمیشود هیچ بدتر هم میشود و کاری از دست ما برنمیآید.
لازمۀ انتخاب کردن و حرکت کردن امید است.
لازمۀ انتخاب و حرکتکردن امیدواری است. اگر امید نداشته باشیم که حرکت و تلاشمان میتواند به نتیجهای رشددهنده منجر شود، پس قدمی برنمیداریم. امید را لازم داریم که بدانیم با اینکه نتیجه دست ما نیست و ممکن است آن چیزی که دلخواه ماست رخ ندهد، با این حال این احتمال هست که میوۀ درخت همانی باشد که ما ابتدا کاشتیم. امید یعنی اگر بارقهای از امکان میبینیم، دست از تلاش برنداریم. بدون هیچ امیدی حرکتی نیز وجود نخواهد داشت. حال اگر راهی به سوی آن بارقهای از امکان بیابیم و با کوششمان به آن برسیم، امید بیشتری در ما شکل میگیرد. بالاخره دنیا آنقدرها تیره و تار نیست و میتوان جلو را دید و قدم برداشت.
نهادهای ما (خانواده و جامعه) در انتقال امید چگونه عمل کردند.
ما در انتقال امید به نسل جوانمان موثر عمل نکردیم. در حالی که امید واقعبینانه آن چیزی است که میتواند جامعه را در سختیها همراه کند و انفعال را از آنها بگیرد. امید مثل سنگریزهای که در آب میاندازیم موجش پخش میشود و به دیگران میرسد. امید لزوما فردی نیست و بعد اجتماعی دارد. شروع انتقال امید از خانواده، کوچکترین نهاد اجتماعی، آغاز میشود. والدینی که به فرزندانشان پیام نشدنها و رهاکردن میدهند در این انتقال ضعیف عمل میکنند. والدینی که فقط وجه دلهره و ترس یک انتخاب و حرکت را برای فرزندشان پررنگ میکنند، پا روی جوانۀ امید میگذارند. ما میتوانیم همین الگوها را در ابعاد بزرگتر از خانواده نیز ببینیم.
چرا برای امیدواری لازم است تاریخ ایران را بدانیم.
شاید بگویید که با این نگاه منکر مسائل و مشکلاتی هستیم که گریبانگیر جامعۀ ایران است. اما آیا واقعا همهچیز اینقدر تیره و تاریک است؟ راهحل تابآوردن این مشکلات و قدم برداشتن این است که هر کس امید را در خود رشد دهد تا موج امید در جامعه نیز رشد کند. برای این کار باید از دو عینک مهم استفاده کنیم تا به ما در رشد امید کمک کند: تاریخ و ادبیات.
تاریخ ایران را که مرور میکنیم بهندرت دورهای را میبینیم که ایران در آرامش و سکون بوده باشد. کشور ما از دیرباز، بهعلت ویژگیهای جغرافیاییسیاسی خاصی که دارد، دورانهای تاریک زیادی را گذرانده است. یونیان باستان ایران را فتح کردند و بعد مغلوب ما شدند. قرنها بعد، حملۀ مغولها ایران را سیاهپوش کرد و افراد پرامیدی چون خواجه نصیرالدین طوسی مسیر تاریخ را به نفع ایران تغییر دادند. در تاریخ معاصر نیز، سال 1287 با کشف نفت نگاه طمعآمیز بسیاری از کشورها به ما دوخته شد و کمتر از 50 سال بعد اختیار آن را در دست گرفتیم. جز اینها وقایع تاریخی بسیاری برای کشورمان افتاد. اما همچنان ایران پابرجا در صفحۀ تاریخ مانده است. نیاکان ما ناامید نشدند و توانستند همۀ این روزهای سخت را تاب بیاورند. آنها امیدی پویا داشتند که آنها را به سوی فردا به حرکت وامیداشت.
ادبیات ایران آینۀ تاریخ ایران است که امید را به ما هدیه میدهد.
در تمام این دورانهای سخت شاعران و ادیبان سرزمین ما داشته که آینۀ روزگار خود شدند تا ما تاریخ را از منظری دیگر ببینیم. از منظر مردمی که توانستهاند، از این دورانها عبور کنند. آثاری که آنها برجا گذاشتهاند میتواند یاریگر ما در روزهای سختمان باشد. روزهایی که نمیتوانیم آن نور باریک انتهای تونل را ببینیم. در واقع آنها هدیهای به ما دادند تا بدانیم پایان شب سیه سفید است. سیاهی دوباره میآید؛ اما همیشه سیاه نمیماند. همان گونه که مولوی در دفتر سوم مثنوی میگوید:
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
ما چقدر در استفاده از این ادبیات ارزشمندی که به ما ارزانی داده شده است، موفق عمل کردیم؟ آیا توانستهایم از آنها، نه به شکل نکاتی برای حفظ کردن در شب امتحان یا تفریحی برای شبنشینیهای یلدا، بهره ببریم؟ آیا توانستهایم موج کوچک امید را با کمک آنها ایجاد کنیم تا کشتیمان را در طوفان به راه اندازد و برای استراحتی کوتاه به ساحل برساند تا آمادۀ سفر بعدی شویم؟
[1] خبرگزاری میزان (1400). چند درصد از افراد شغل و رشته تحصیلی مرتبط دارند؟.