کودکان امیدوار از خاطرات تجربیات مثبت خود استفاده میکنند تا در مواقع سخت سرزنده بمانند. آنها داستانهای نشاطآور خود را برای خود تعریف میکنند تا روایت شخصی مثبت ایجاد کنند.
کمککردن به کودکان برای تعیین اهداف
1. از ارزشها و تواناییها و علاقهها یا اهداف مهم اخیر کودک اطلاع پیدا کنید تعیین هدف فقط نباید در یک حوزه (تحصیل) باشد.
2. از او بخواهید لیستی از اهدافی که در حوزههای مختلف دوست دارد به آن دست پیدا کند بنویسد. (برای مثال: بهترشدن درس ریاضی، درستکردن قایق موتوری، بهبود تکنیکهای پا در فوتبال و کمککردن در کارهای خانه و ...)
3. سپس از کودک بخواهید آنها را اولویت بدهد (معمولا کودکان کم امید اهداف خود را اولویتبندی نمیکنند و در عوض میخواهند به طور ناگهانی به دنبال هر هدفی یا همه اهدافی که به ذهنشان میرسد بروند.)
4. آموزش این که چگونه برای اهداف خود نشانههای روشنی تعیین کنند تا پیشرفت به سمت اهداف را پیگیری کنند. پیگیری اهداف انتزاعی(گرفتن نمره خوب) نسبت به اهداف مشخص (خواندن روزی نیم ساعت علوم برای امتحان بعدی) سختتر است. با اهداف انتزاعی نمیتوانند بفهمند کی آن را به دست آوردند. با اهداف مشخص بهراحتی میتوانند بفهمند به آن رسیدند و احساس موفقیت را تجربه کنند.
5. بهتر است دانشآموزان را تشویق کنید تا اهدافشان برای بهدستآوردن چیزی باشد نه اجتنابکردنی که در آن بخواهند از رخدادن چیزی جلوگیری کنند. (برای مثال سرزنش نشدن از سمت معلم) این اهداف برای حفظ وضعیت موجود کار میکنند و چندان تشویقکننده نیستند. دانشآموزان امیدوار معمولا اهداف گرایشی (رسیدن و بهدستآوردن چیزی) تعیین میکنند و دانشآموزان کم امید اهداف اجتنابی.
کمککردن به کودکان برای بهبود تفکر راهبردی
رایجترین راهکار کوچک کردن اهداف بزرگ به اهداف فرعی کوچکتر است و یا تبدیل هدف بزرگ به مراحلی که به ترتیب انجام دهند.
کودکان کم امید در ایجاد اهداف کوچکتر و مراحل مشکل دارند. (داشتن باور نادرست که اهداف باید یکباره انجام شوند.) آنها آموزشی درباره برنامهریزی ندیدهاند. بااینحال با تمرین مرحله کردن آنها میتوانند اطمینان پیدا کنند که میتوانند اهداف کوچکتر برای اهداف اصلی زندگی خود تشکیل بدهند. برای مثال اگر هدف مرتب کردن اتاق شلوغ است به کودک یاد دهید که آن را تبدیل به مراحل کند؛ مثلا ابتدا مرتب کردن میز و قفسهها بعد کمد و ...
گاهی مشکل مرحلهبندی کردن نیست؛ بلکه شناسایی مسیرهاست. موانع در زندگی ما بسیار رخ میدهد و نداشتن مسیر جایگزین میتواند باعث تسلیم و محزون شدن کودک شود. لازم است به کودک یاد دهیم چند راهبرد برای رسیدن به اهدافش حتی قبل از تلاش کردن برای رسیدن به اهداف داشته باشد بهاینترتیب یاد میگیرد اگر یک راهبرد کار نکرد میتوانند از راهبرد بعدی استفاده کنند. مهم است که کودک یاد بگیرد که مسدود بودن یک مسیر را به عدم توانایی خود نسبت ندهد. یک سبک تبیینی سازندهتر در مواجهه با موانع این است که فکر کند راهبردی که شناسایی کرده است کار نمیکند. برای مثال اگر کودکی میخواهد دوستش را خوشحال کند و راهکارش این است که برای او هدیهای بخرد؛ اما به دلایلی شما نمیتوانید آن هدیه را بخرید این که کودک یاد بگیرد برای خوشحال کردن دوستش میتواند از راههای دیگری هم استفاده کند به بهبود تفکر راهبردی او کمک کردهاید.
کمککردن به دانشآموزان برای بهبود تفکر عاملی
اولین قدم اطمینان خاطر از این است که کودک اهدافی را انتخاب کرده است که برای او مهم است. چرا که ممکن است هدف کودک از دیگران به او تحمیل شده باشد. کودک ممکن است چنین اهدافی را کاملا مال خودش نداند. در نتیجه انگیزه کافی برای دنبالکردن آنها را ندارد. لذت رسیدن به چنین اهدافی نیز بسیار زودگذر است. وقتی دانشآموز فاقد اهداف شخصی باشد که نیازهایش را برطرف کند انگیزه درونی و عملکردش تضعیف میشود؛ بنابراین، اهدافی که بر اساس استانداردهای درونی و شخصی ساخته میشوند، انرژی بیشتری نسبت به اهداف مبتنی بر استانداردهای بیرونی دارند.
کمککردن برای تعیین اهداف چالشی برای کودکان نیروبخش است. این اهداف بر مبنای عملکردهای قبلی دانش اوست پس با اهداف شخصی که اشاره شد مطابقت دارد. تا موقعی که کودک احساس کند اهداف خودش را انتخاب کرده است حس چالش را افزایش میدهد و به نوبه خود بسیار انگیزهبخش است.
یکی دیگر از کارهایی که میتوانید انجام دهید این است که از کودک بخواهید در یک دفترچه حرفهایی را که به خود میزند یادداشت کند یا آنها را ضبط کند. تا متوجه شود که گفتوگوهای درونیاش نشانگر عاملیت بالا یا پایین است.
عاملیت و امید بالا: من میتوانم من ادامه میدهم
عاملیت و امید پایین: من نمیخواهم من نمیتوانم
باعث تعجب آنها خواهد شد وقتی ببیند چقدر میتوانند منفی باشند. از آنها بخواهید که این خودانتقادگریها را با افکار واقعبینانهتر، مثبتتر و سازندهتر جایگزین کند و از قبل به آنها بگویید که این کار نیاز به تکرار و تمرین دارد تا اثر کند تا دلسرد نشوند.
کودکان امیدوار از خاطرات تجربیات مثبت خود استفاده میکنند تا در مواقع سخت سرزنده بمانند. آنها داستانهای نشاطآور خود را برای خود تعریف میکنند تا روایت شخصی مثبت ایجاد کنند. برعکس کودکان کم امید این خاطرات مثبت را با خود حفظ نکردهاند. به این کودکان باید کمک کرد تا روایتهای شخصی خود را بسازند. گفتن داستان و ارائه کتابهایی که نشان میدهد چگونه کودکان دیگر موفق شدهاند یا بر ناملایمات غلبه کردهاند میتواند به آنها الگویی بدهد تا حس عاملیت در خود ایجاد کنند.
شرکت در فعالیتهای تیمی: درگیرکردن کودکان در فعالیتهای هیجانانگیز که شامل کار گروهی است، در افزایش سطح امید موثر است.