از سال 1300 که اولین کتابهای درسی تالیف و چاپ شد تا کنون بارها تغییرات عمدهای در ساختار آموزشوپرورش و محتوای کتابهای درسی اتفاق افتاده است. در سال 1341 تغییراتی اساسی مثل حذف پایه ششم رخ داد و فصل تازهای در آموزشوپرورش رقم خورد و کتابهای فارسی نیز از این تغییرات بینصیب نماندند.
مقدمه
از سال 1300 که اولین کتابهای درسی تالیف و چاپ شد تا کنون بارها تغییرات عمدهای در ساختار آموزشوپرورش و محتوای کتابهای درسی اتفاق افتاده است. در سال 1341 تغییراتی اساسی مثل حذف پایه ششم رخ داد و فصل تازهای در آموزشوپرورش رقم خورد و کتابهای فارسی نیز از این تغییرات بینصیب نماندند.
تغییر عمدۀ بعدی، پس از انقلاب اتفاق افتاد که طی آن محتوای کتابهای درسی بازنگری و بر اساس اصول جدید متناسبسازی شد؛ اما برنامۀ زبانآموزی از این تغییرات بیبهره ماند. تا اینکه سرانجام در سال 1378 راهنمای برنامۀ درسی زبانآموزی دورۀ ابتدایی تدوین شد. به دنبال تدوین این سند، کتابهای فارسی دبستان تغییرات ساختاری و محتوایی عمیقی کرد. خروجی آن دو کتاب «فارسی بخوانیم» و «فارسی بنویسیم» بود که از یک سال بعد به پایۀ اول آمد و با دانشآموزان کلاساولی آن سال پایه به پایه بالا رفت. در سال 1385 همۀ معلمهای کلاس اول تا پنجم بر اساس کتابهای جدید آموزش میدادند. تا سال 1389 که تدوین کتابهای فارسی جدیدی بر اساس برنامۀ درسی ملی در دستور کار قرار گیرد، پژوهشهای بسیاری دربارۀ کتابهای بخوانیم و بنویسیم انجام شد. نتیجه آنکه کتابهای فارسی خوانداری و نوشتاری وارد مدارس شدند. اولی با تمرکز بر قلمرو ادراکی و دریافتی و بخشی از قلمرو تولیدی زبان و دومی متمرکز بر قلمرو تولیدات مکتوب و نمادهای خطی و نوشتاری زبان.
زنگ خطر مهارتهای زبانی کودکان ایران
نتایج آزمون بینالمللی سواد خواندن (پرلز) زنگ خطری برای وضعیت 4 مهارت اصلی زبانی یعنی گفتن، شنیدن، خواندن و نوشتن در سالهای دبستان بود. دانشآموزان کلاس چهارم ابتدایی ایرانی طی 3 دورۀ شرکت در سال 2001 تا 2011 نتایج نامطلوبی داشتند که نشان از عملکرد ضعیف دانشآموزان در درک متن بود. به نظر میرسد این زنگ خطر به گوش سیاستگذاران و مولفان کتاب درسی رسید و سرانجام در آخرین بازنویسی کتابهای فارسی توجه و تمرکز متخصصان بر مهارتهای زبانی قرار گرفت. نمود این توجه در کتابهای راهنمای معلم بهطور ویژهای به چشم میخورد. کتابهای راهنما به فاصلۀ یک تا پنج سال پس از تالیف هر کتاب درسی نوشته شدند و به نظر میرسد مولفها تلاش کردهاند در آنها اهمیت مهارتهای زبانی را در آموزش دبستان پررنگ کنند. همچنین راهنمایی برای چگونگی تقویت این مهارتها، در دل دروس فارسی و تمرینهای مربوط به آن، در اختیار معلمها قرار دهند؛ هرچند پس از گذشت چند سال از تالیف آخرین کتاب راهنما و تجربۀ آموزش کتابهای فارسی جدید، هنوز خلا بسیاری در زمینۀ آموزش مهارتهای زبانی مشاهده میشود. چرایی این موضوع را در همان کتابها جستوجو کردیم. با تطبیق راهنماییهای موجود در کتاب راهنما با کتابهای درسی دریافتیم که اهداف تعیینشده با نگاهی ارزشمدار و جزئینگر نهتنها به کمک معلمان نمیآیند بلکه باعث سردرگمی میشوند. بدیهی است که معلم در اولین مواجهه، کتاب راهنما را کنار بگذارد؛ حتی اگر در مسیر آموزش دستاوردهایی برایش داشته باشد. در ادامه به مسئلۀ تشتت اهداف در کتابهای درسی و اسناد موجود مربوط به درس فارسی میپردازیم تا شاید سرنخی باشد در جهت تغییر روند آموزش مهارتهای زبانی در بستر کتابهای فارسی.
نگرش شبکهای حاکم بر کتابهای فارسی
نگرش شبکهای یکی از نگرشهایی است که بهخصوص از پایۀ سوم به بعد بر آن تاکید میشود. نگرش شبکهای یعنی همۀ اجزا و عناصر سازنده درسها در یک فصل به یکدیگر پیوسته و درهمتنیدهاند. این ویژگی به ذهن دانشآموز جهت میدهد و درک و دریافت را آسان میکند. در این نگرش نخستین قدم در آموزش و یادگیری، توجه به کلیت اثر و چتر فراگیر فضای عمومی آن است که مخاطب را از جزئینگری دور میکند و به فضای فکری و محتوایی ذهن کودک رنگ ویژهای میبخشد. از این نگرش شبکهای وام میگیریم تا اهداف را ذیل نگاه کل به جزء بررسی کنیم.
در مسیر کل به جزء، اهداف سند ملی در اولویت قرار میگیرد، سپس اهداف کلی کتابهای فارسی، بعد اهداف کتاب فارسی مختص هر پایه و در نهایت به هر درس و فعالیتهای آن میرسیم.
تربیت و یادگیری زبان و ادبیات فارسی در سند ملی
حوزۀ تربیت و یادگیری زبان و ادبیات فارسی سومین حوزۀ مطرح شده در سند درس ملی است. دو کارکرد برای این حوزه در نظر گرفته شده است. یکی ابزاری برای ارتباط در مراودات اجتماعی و دیگری ابزاری برای ایجاد زیباییهای هنری که همان ادبیات است. اهداف دیگری نیز در ادامه مطرح شده است. اهدافی چون برآوردن نیازهای روزمره، تاثیرگذاری بر افکار و رفتار دیگران، ایجاد تفاهم بر روابط اجتماعی، انجام تحقیق و کسب اطلاعات، آشنایی با پیشینۀ فرهنگی، حفظ آدابورسوم قومی و محلی، احساس تعلق و ایجاد هویت ملی، قدرت بیان عقاید شخصی، دریافت ایدهها و افکار، بیان تخیلات و بدیعگویی و در آخر دادن اطلاعات در زمینههای گوناگون.
این اهداف به همینها محدود نشده است و در ادامه، موضوع تفکر به میان آمده است که خود نیز اهداف دیگری به دنبال دارد: زبان بستری برای تفکر است؛ پرورش مهارتهای زبانی زمینۀ درک مفاهیم در سایر متون و موضوعات درسی را فراهم کرده است؛ به رشد مهارتهای اجتماعی، شخصی، ذهنی، ارتباطی، فرهنگی، مطالعه و پژوهش و ارزشهای اخلاقی کمک میکند.
در بخش آخر این حوزه که جهتگیریهای کلی در سازماندهی محتوا و آموزش آن آمده است، بیان شده است که در دورۀ ابتدایی به کارکرد ارتباطی زبان توجه شده است و کارکرد هنری زبان صرفا با هدف لذتبردن از زبان دنبال میشود و در دورههای بالاتر به کارکرد هنری، با هدف انتقال ارزشهای فرهنگی و رشد و تقویت توانمندیهای هنری و کسب هویت ملی، توجه میشود.
آیا در عمل هدف کارکرد ارتباطی زبان در دورۀ ابتدایی اساس و محور محتوای کتابها را ساخته است؟
اهداف آموزش مهارتهای زبانی و زبان فارسی در کتابهای فارسی
به سراغ لایۀ بعدی اهدافی میرویم که برای کتابهای فارسی در نظر گرفته شده است. در کتاب راهنمای معلم فارسی پایۀ اول، نظم کلی حاکم بر کتابهای فارسی اهداف زیر را دنبال میکند:
هدف کتاب فارسی تربیت شهروندی با صلاحیتهای مشترک (مبتنی بر برنامۀ درسی ملی) است. امروز تقریبا هر کتابی را بگشاییم که دربارۀ اهداف آموزش دورۀ ابتدایی نوشته شده، اهداف این دوره را در سه موضوع زیر خلاصه میکند:
1. خواندن؛ 2. نوشتن؛ 3. حسابکردن. اعتقاد دارند که آموزشوپرورش کودک در دورۀ ابتدایی باید منحصر به همین سه هدف باشد تا نتیجۀ دلخواه به دست آید؛ اما با تحولات امروز جهان و جامعه بشری، دیگر عمر این عقیده به پایان رسیده است. اکنون هدف آموزش، پرورش افراد سالم و آموزش مهارت¬های زندگی است تا بتواند آنان را برای زندگی در جامعه فردا آماده سازد. به زبان ساده، یعنی آنچه امروز به کودک میآموزیم، باید راه زندگی فردا را به او یاد بدهد.
کتاب «فارسی» با این هدف نوشته شده است تا بستری را برای شکوفایی فطرت توحیدی و رشد همهجانبۀ ابعاد شخصیتی دانشآموز فراهم آورد و درست بر اساس همین دیدگاه میکوشد تا به این چند هدف اساسی، برای تحقق هدف اصلی آموزش مهارتهای زندگی جامۀ عمل بپوشاند:
1. حاکمیت ارزشهای انسانی بر فضای کلاس؛ 2. یادگیرییاددهی مشارکتی؛ 3. تلفیق مواد درسی با هدف ایجاد نگرش کلی و یکپارچه؛ 4. پرورش نسل مسئولیتپذیر و متفکر و خلاق.
امروزه میگویند: «مدرسه باید نمونۀ کوچکی از زندگی واقعی شاگردان باشد؛ زیرا زندگی چیزی جز مواجهشدن با مسائل و حل آنها نیست. مشکلات زندگی باید بهصورت فعالیتهای مختلف در کلاسهای درس مطرح شود و بهوسیلۀ خود شاگردان، ولی با راهنمایی معلمان حل شود. اگر شاگردان اندیشیدن را در مدرسه نیاموزند، در کجا خواهند آموخت؟ معلم باید محیط آموزشی و امکانات یادگیری را آنچنان ساماندهی کند که بهصورت منطقی و زندهای با زندگی شاگردان ارتباط پیدا کند.»
برای کسب چنین بینشی، فرد باید شایستگیهایی را در خود به وجود آورد که به طور مختصر میتوان آنها را در سه حوزۀ هدفهای دانشی و مهارتی و نگرشی جای داد.
مجموعۀ این اهداف کلی باید بتواند شخص را برای ادامۀ زندگی سالمی با خود و با دیگران مهیا سازد. شهروند مناسب برای زندگی با خود، نیازمند این ویژگیهاست: عزتنفس، آزادگی، خودآگاهی و قدرت تصمیمگیری و ...
برای زندگی با دیگران نیازمند مهارتها و توانمندیهایی است از قبیل: ایمان؛ شجاعت؛ تعقل؛ همکاری؛ دلسوزی برای دیگران؛ دوستیابی؛ درک مسئولیتهای زیستمحیطی؛ آشنایی با حقوق خود و دیگران.
• هدف کتاب فارسی تربیت شهروندی با صلاحیتهای مشترک، مبتنی بر برنامۀ درسی ملی است.
• کتاب «فارسی» با این هدف نوشته شده است تا وضعیتی را برای شکوفایی فطرت توحیدی و رشد همهجانبۀ ابعاد شخصیتی دانشآموز فراهم آورد.
• برای اینکه مدرسه نمونۀ کوچکی از زندگی واقعی فرد باشد، باید شایستگیهایی را در خود به وجود آورد که بهطور مختصر میتوان آنها را در سه حوزۀ هدفهای دانشی و مهارتی و نگرشی جای داد.
• مجموعۀ این اهداف کلی باید بتواند شخص را برای ادامۀ زندگی سالمی با خود و با دیگران مهیا سازد.
• شهروند مناسب برای زندگی با خود، نیازمند این ویژگیهاست: عزتنفس، آزادگی، خودآگاهی، قدرت تصمیمگیری1 و ... .
• برای زندگی با دیگران نیازمند مهارتها و توانمندیهایی است از قبیل: ایمان، شجاعت، تعقل، همکاری، دلسوزی برای دیگران، دوستیابی، درک مسئولیتهای زیستمحیطی و آشنایی با حقوق خود و دیگران.
• اکنون هدف آموزش، پرورش افراد سالم و آموزش مهارتهای زندگی است تا بتواند آنان را برای زندگی در جامعۀ فردا آماده سازد. به زبان ساده، یعنی آنچه امروز به کودک میآموزیم، باید راه زندگی فردا را به او یاد بدهد. (گذر از تفکر خواندن، نوشتن، حسابکردن)
مثالی که در این باره آمده است به این شرح است: در کتاب فارسی کلاس اول مهارتهای زندگی در قالب موضوعات نگارهها به بچهها آموزش داده میشود. همچنان که کار تدریس پیش میرود، کودک (آزاده/ امین) در نگارۀ نخست خود را وابسته به جامعهای بزرگتر میبیند؛ یعنی مدرسه، اجتماع و کل جهان هستی تا آنجا که به همۀ این مظاهر حساس شود و همه را از انسان تا گیاه و جانور، در سرنوشت خویش سهیم ببیند و خود را متقابلا در سرنوشت آنها. با همۀ مظاهر هستی الفت پیدا کند و نیک و بد جهان را نیک و بد خویش بداند. در خیال خود با ملیتها و قومیتهای متفاوت درآمیزد و برای آنها حقی همچون حق خود قائل شود و وظایف خود را در قبال اینها بشناسد: کل جهان هستی و خالق آن؛ حفظ و حراست از آن؛ صلح و همزیستی در جامعه.
در کتاب راهنمای معلم فارسی کلاس دوم چنین آمده است:
اهداف آموزشی زبان فارسی در سه حوزۀ مهارتی و دانشی و نگرشی مطرحاند. ارزشیابی در خدمت سنجش و اندازهگیری اهداف فوق است. برنامۀ زبان فارسی با تاکید بر چهار مهارت گوشدادن، سخنگفتن، خواندن و نوشتن برنامهای مهارتمحور است. اهداف حوزههای شناختی و نگرشی در برنامه درسی زبان فارسی در خدمت اهداف مهارتی قرار میگیرند.
با استناد به این هدف و بررسی کتابهای راهنما به نظر میرسد جزئیسازی اهداف بهصورت اهداف شناختی یا دانشی، عاطفی یا نگرشی و مهارتی صورت گرفته است.
در زیر برای نمونه به اهداف شناختی و عاطفی و مهارتی نگاهی میاندازیم که ذیل این عناوین آمده است: اهداف کلی آموزش زبان فارسی در سال اول ابتدایی؛ اهداف کلی بخش نگارهها؛ اهداف کلی بخش نشانههای یک و دو.
در ادامه جزئیتر این نوع از دستهبندی اهداف را در ارتباط با نگاره 1 میبینیم.
همانطور که در جداول بالا مشهود است اهداف در نگاه شبکهای و از کل به جزء، متعدد و گاه ناملموس است. با یک بازنگری در اهداف مثالی مذکور خواهیم دید که برخی از آنها دستنایافتنی و ارزیابی ناشدنی هستند. برخی بیشتر سردرگم کننده هستند و گاه ظرفیت تمرینها کمتر از اهداف تعیین شده است. زمان کلاس متناسب با پیشبرد اهداف نیست و تعداد دانشآموزان هر کلاس تحقق اکثر این اهداف را ناممکن میسازد.
چگونه معلمان این حجم از اهداف را در اقصا نقاد ایران محقق کنند؟ اهدافی که نیازمند توضیح و تفسیر بسیار است. چگونه اهداف پیگیری میشود؟ چگونه تحقق آنها ارزیابی میشود؟
در پاسخ ممکن است گفته شود در ادامۀ کتاب معلم راهنما، درس به درس، اهداف و روش ارائه دروس برای نیل به اهداف توضیح داده شده است. در همینجا دو مسئله دیگر به وجود میآید: اولی اضافهشدن مضاعف اهداف و دومی اینکه چقدر معلمان به کتابهای راهنما دسترسی دارند و برای آموزش دروس به آنها رجوع میکنند و آیا سازوکاری برای نظارت بر این موضوع در نظر گرفته شده است؟