شما به چه آدمی توانمند میگویید؟ کارهایی هست که خودتان یا فرزندتان حداقل از پس یکی از وظایف آن بر بیایید و بتوانید انتظارات خود و دیگران را برآورده کنید در انجام این کارها روزبهروز بهتر شوید؟ اگر بله، به زبان خودمانی میگوییم ما یا فرزندمان در انجام این کارها اعتمادبهنفس داریم. در اینجا ما به آن خودکارآمدی میگوییم.
خودکارآمدی به زبان سادهتر باور فرد به آنچه که قادر به انجام آن هست، است. کاری که فرد معتقد است میتواند با مهارتهایش انجام دهد. من میتوانم خوشخط بنویسم، من میتوانم بهخوبی برنامهریزی کنم تا کارهایم را انجام دهم و ...
خودکارآمدی ویژگی شخصیتی ثابت نیست و از زمان تولد تا پایان عمر میتواند تغییر کند و آن را رشد داد. باورهای خودکارآمدی فرد میتواند در حوزههای مختلف متفاوت باشد. برای مثال یک فرد در زمینۀ تحصیلی باورهای خودکارآمدی قوی داشته باشد؛ اما از آن طرف در زمینه روابط صمیمی این باورهای قوی را نداشته باشد.
اهمیت خودکارآمدی
فردی که خودکارآمدی پایین دارد، نمیتواند در کارهای مشخص موفق شود، بهصورت سطحی تلاش میکند و سریع تسلیم میشود. برای انجام کارهای مقاومت میکند از انجام آن دوری میکند و در درازمدت فرد برای خودش همیشه پیشبینی شکست میکند و به دلیل تمام موارد گفته شده شکست میخورد و به خود میگوید درست پیشبینی کردم! و در نهایت فرد دچار دیگر هیچ تلاشی نمیکند و افسرده میشود. همۀ اینها اهمیت خودکارآمدی را به ما نشان میدهد چرا که باورهای خودکارآمدی از این پیامدهای منفی جلوگیری میکند.
خودکارآمدی چه شکلی به وجود میآید؟
رشد باورهای خودکارآمدی از دوران نوزادی شروع و در طول زندگی ادامه مییابد. این باورها در طول زمان و از طریق تجربه ایجاد میشود. همین که نوزاد بتواند تشخیص دهد کارهایی که انجام میدهد منجر به نتیجهای میشود و میتواند روی محیط اطرافش اثر بگذارد، شروع رشد این باورهاست. این که میتوانم کاری انجام دهم!
واکنش محیط بهویژه محیط اجتماعی به تلاشهای کودک رشد باورها خودکارآمدی را تسهیل میکنند. والدین معمولا پاسخگوترین بخش محیط کودک هستند که میتوانند با واکنشهای خود، تسهیلکننده یا مانع رشد این باورها شوند.
منابع خودکارآمدی
در طول زندگی ما از 5 منبع اطلاعاتی دریافت میکنیم که روی باور خودکارآمدی ما اثر میگذارند: 1. تجربیات عملکرد 2. تجربیات جانشین 3. تجربیات خیالی 4. اقناع کلامی 5. حالات فیزیولوژیک و عاطفی
1. تجربیات عملکرد (performance experiences): قویترین منبع برای خودکارآمدی تجربیات خودمان است. تلاشهای موفقیتآمیز در یک حوزه باعث بالارفتن خودکارآمدی در همان حوزه و شکست در یک حوزه باعث پایین آمدن خودکارآمدی در همان حوزه میشود. برای مثال اگر تلاشهای فرزندتان در یادگیری دوچرخهسواری موفقیتآمیز باشد خودکارآمدیاش در این حوزه بالا میرود؛ اما اگر در این زمینه دچار شکست شود احتمالا خودش را در زمینه دوچرخهسواری ناتوان میبیند.
2. تجربیات جانشین (Vicarious Experiences): باورهای خودکارآمدی تحتتاثیر مشاهدات ما از رفتار دیگران و پیامدهای آن رفتارهاست. هرچقدر آن فردی که مشاهده میکنیم معتقد باشیم که شبیه ماست میزان این تاثیر بیشتر میشود. برای مثال اگر فردی را الگو قرار دهیم که در یک مهارت توانمند باشد ما نیز این باور را پیدا میکنیم که میتوانیم آن کار را انجام دهیم و برعکس اگر ببینیم چنین فردی در یک زمینه هیچ تلاشی نمیکند و توانمند نیست ممکن است ما نیز خودمان را در آن زمینه توانمند ندانیم. این منبع به نسبت ضعیفتر از تجربیات خودمان است.
3. تجربیات خیالی (Imaginal Experiences): تصور کردن خود یا دیگران در موقعیتهای فرضی که به طور موثر یا غیرموثر رفتار میکنیم میتواند روی باورهای خودکارآمدی موثر باشد. برای مثال خودمان را یک سالن در حال سخنرانی جلوی یک جمعیت زیاد فرض کنیم. بااینحال این تجربه خیالی بهتنهایی تاثیر قوی نخواهد داشت و لازم است که در عمل هم آن را امتحان کنیم.
4. اقناع کلامی (Verbal Persuasion): باورهای خودکارآمدی تحت گفتههای دیگران در مورد آنچه که آنها معتقدند ما میتوانیم یا نمیتوانیم انجام دهیم نیز، است. تخصص، قابلاعتماد بودن و جذابیت منبع کلام اثرگذار است. اقناع کلامی به نسبت تجربه عملکرد و جانشین، تاثیرگذاری کمتری در تغییر پایدار و بلندمدت دارد. باور ما به توانمند بودن فرزندمان در انجام کاری و بیان آن قطعا روی اعتمادبهنفس آنها اثر میگذارد.
5. حالات فیزیولوژیک و عاطفی (Physiological and Emotional States): معمولا شکست و عملکرد ضعیف با حالات عاطفی ناخوشایند همراه است و موفقیت با احساسات خوشایند. پس زمانی که ما به حالات ناخوشایند خود مثل تپش قلب، اضطراب و ... آگاه میشویم به شایستگی خود شک میکنیم و وجود احساسات خوشایند مانند آرامش به ما احساس اطمینان به توانایی خودمان را میدهد.