هنگامی که ما خود را در مواجهۀ موثر با موقعیتهای دشوار میبینیم باورهای خودکارآمدی ما رشد میکند. بااینحال این مواجهه زمانی موثر خواهد بود که اهداف و راهحلها مشخص باشد.
راهکارهای افزایش خودکارآمدی با منابع آن
تجربیات عملکرد:
هنگامی که ما خود را در مواجهۀ موثر با موقعیتهای دشوار میبینیم باورهای خودکارآمدی ما رشد میکند. بااینحال این مواجهه زمانی موثر خواهد بود که اهداف و راهحلها مشخص باشد. پس باید در حوزهای که میخواهیم در آن خودکارآمدتر شویم هدف تعیین کنیم و راههای رسیدن به هدف را مشخص کنیم. در این جا وظیفه یا تکلیفی که برای رسیدن به هدف انتخاب میکنیم لازم است که کمی بالاتر از سطح عملکرد فعلی ما باشد. تکلیف ساده، خستهکننده است و تکلیف دشوار، باعث میشود که ترس گذرا از شکست پیدا کنیم، نیاز به تلاش خیلی زیاد دارد که باعث خستگی میشود و ناامیدکننده است و در آخر ممکن است همۀ اینها را برداشتی از ناتوانی خود ببینیم که اثر منفی روی خودکارآمدی میگذارد. اما تکلیف و وظیفه با چالش متوسط با تلاش متوسط ما را به موفقیت میرساند و ما احساس خودکارآمدی بیشتری خواهیم کرد. پس برای رشد خودکارآمدی کودک در حوزهای که میخواهد باید وظایف و تکالیف را متناسب با سطح کودک در نظر بگیریم و تکالیف دشوار و آسان را اصلاح کنیم.
اقناع کلامی:
بخشی از اقناع کلامی تشویق افراد به انجام ریسکهایی است که به موفقیتهای کوچک منجر شود. حواسمان باشد تشویق کردن کودک در کارهایی که مدام در آن شکست بخورد، پیام ما یا افراد با نقش مشابه، متقاعدکنندگی کمتری پیدا خواهند کرد و کودک آنها را نادیده میگیرد. پس ما در کارهایی کودک را تشویق میکنیم که میتواند در آنها موفق شود و از او بازخورد میگیریم چه کاری انجام داد که به این موفقیت منجر شد.
اقناع برای کودکان میتواند به این شکل باشد:
• به کودک راهکارهایی یاد دهیم که بتواند با استفاده از آنها موفق شود و راهکارهایی که قبلا به او یاد دادیم را یادآوری کنیم. حواسمان باشد زمانی این راهکارها قابلاستفاده است که چرایی و زمان استفاده از آنها را به کودک بگوییم و آنقدر آنها را تکرار و تمرین کنیم که بتواند بهتنهایی از آنها استفاده کند. معرفی راهکارهای زیاد باعث سردرگمی میشود و فرصت تمرین را کاهش میدهد و احتمالا بیاستفاده خواهند ماند.
• کار جدید را با کارهای اخیر موفق کودک مقایسه کنیم و شباهتهایش را نشان دهیم.
• پرسیدن این که چگونه راهکارهایی که یاد گرفته است را در موقعیت جدید میتواند استفاده کند.
• آموزش ثبت و ترسیم موفقیتهای اخیر خود و گفتوگوی منظم دربارۀ دلیل انجام این کار (دلیل آن: داشتن بازخورد قابلمشاهده و دائمی دربارۀ پیشرفت)
• ارائه بازخورد فوری و ویژه همان تکلیف در زمان یادگیری و اصلاح اشتباهات قبل از ریشهای شدن آنها. چرا که در صورت ریشهای شدن اشتباهات، امکان موفقیت کاهش پیدا میکند و روی تجربۀ عملکرد اثر منفی میگذارد. این بازخوردها میتواند به چند شکل باشد.
1. بازخورد اصلاحی: نشاندادن این که چگونه اشتباهات را اصلاح کنند. راهکارهایی مانند بیان مجدد، توضیح دادن، سوال پرسیدن جهت شفافسازی و در صورت نیاز بازآموزی مهارتهای پیشنیازی که کودک آنها را بهخوبی فرانگرفته است.
2. برانگیختن: استفاده از راهنماهای دیداری، شنیداری. کدها و علائمی که از قبل با کودک قرار گذاشتید تا برای اصلاح اشتباهات و رفتارهایی که نیاز به تکرار مکرر دارد به او نشان دهید تا لازم نباشد هر بار توضیح دهید.
3. بازخورد فرایندی: هنگامی که تمام یا بیشتر پاسخ کودک درست است؛ اما به جواب خود مطمئن نیست از این بازخورد استفاده میکنیم. به این صورت که دوباره پاسخ صحیح را تکرار میکنیم و دلیل صحیح بودنش را نشان میدهیم.
4. بازخورد سازنده: زمانی که دادن اطلاعات اضافی میتواند کمککننده باشد. مانند معنی کردن کلمهای که به فهم بهتر متن کمک میکند.
5. تمجید و تشویق: فقط زمانی که کودک واقعا آن را به دست آورده است. در غیر این صورت غیرصادقانه و ظاهری است. تشویق باید متمرکز بر رفتار باشد نه ویژگی شخصیتی و ثابت کودک. از ویژگیهای دیگر تشویق موثر میتوان به خودبهخودی، اتفاقی، مشخصکنندۀ دستاورد، مقایسه با عملکرد قبلی خود دانشآموز نه دیگران، اشاره کرد.
تجربیات جانشین
استفاده از فیلمهای مدلسازی شده و ویدئوهای آموزشی میتواند منبعی خوبی برای بالابردن خودکارآمدی باشد. افراد با دیدن الگویی که مشابه آنها باشد که موفقیت را تجربه میکند میتوانند به این باور برسند که آنها نیز میتوانند همین کار را انجام دهند. الگویی که فرد از لحاظ سن، جنسیت، سطح توانایی و علایق و ... به او احساس شباهت کند موثرتر است.
دو نوع الگو وجود دارد که الگوی دوم الگوی کاراتری است، پس حواسمان باشد چه نوع الگویی به کودک خود معرفی کنیم.
1. الگوی مسلط: بیعیبونقص یک مهارت یا استفاده از راهکار را نشان میدهد.
2. الگوی مقابلهای: نشان میدهد چگونه میتوان یک مهارت یا راهکار را یاد گرفت و چگونه و چه زمانی آن را به کار برد، چگونه بر اشتباهات غلبه کرد و آنها را تصحیح کرد. این الگو شکست را به عوامل قابل کنترل (مثلا «من به دستورالعمل ها گوش نکردم. به همین دلیل عملکرد ضعیفی داشتم.» ) و موفقیت را به دو عامل قابل کنترل (مثلا «من سخت کار کردم و دست از کار نکشیدم. به همین دلیل است که من آن را خوب انجام دادم.») و قابل تغییر(مثلا، «من مراحل را دنبال کردم. به همین دلیل است که خوب انجام دادم. دنبالکردن مراحل باعث شد مغزم به کار بیفتند.») نسبت میدهد.
تجربیات خیالی
گاهی پیداکردن الگو دشوار است؛ اما تخیل منبعی در دسترس است. این که فرد خود را در موقعیتهای دشوار تصور کند که بر مشکلات غلبه میکند تا احساس کنترل بر موقعیت را به دست آورد. تصورات تحریف شده و ناسازگار نیز میتوانند مانع رشد خودکارآمدی باشد و جز مهمی از اضطراب و افسردگی هستند.
در این جا تصور موفقیت منظور نیست؛ بلکه فرد باید خود را در موقعیت دشوار تجسم کند که در آن موقعیت چه اتفاقاتی ممکن است پیش بیایید و چه راهکارهایی را در آن زمان به کار برد تا موفق شود.
میتوان به کودک کمک کرد تا بتواند با جزئیات خود را این موقعیتها تصور کند و مشکلات احتمالی را بررسی کند و برای آنها راهحل ارائه دهد تا بتواند آمادگی بیشتری برای مواجهه با آن در موقعیت واقعی به دست آورد. استفاده از کتابها و فیلمهایی که خودکارآمدی را تشویق میکند جهت فعالشدن تخیل دانشآموز نیز کمککننده است.
حالات فیزیولوژیک و عاطفی
وقتی آرامیم احساس خودکارآمدی ما بیشتر است. راهبردهای کنترل و کاهش برانگیختگی عاطفی مخصوصا اضطراب در حین تلاش کردن به ما احساس آرامش میدهد.
ورزش و خواب کافی برای کنترل اضطراب مفید است که میتوان بچهها را به این موارد تشویق کرد. تمرین تنفس و فکرکردن به یک خاطره بامزه قبل از انجام کار اضطرابزا به کنترل آن کمک میکند. ارتباط درست با کودک گرفتن و دادن فضا برای این که دربارۀ احساسات ناخوشایند صحبت کند و همدلی کردن با او در آرامکردن کودک موثر است.